1. یخبندان عظیمی است

    خورشیدیخ زده

    ماه یخ زده

    آدمها یخ زده اند

    تنهایی کولاک می کند
    ...
    نه کبریت بوسه ای

    نه گرمای دستی

    کسی سراغی

    چراغی از کسی نمی گیرد

    پتویی نیست دور خورشید بپیچیم

    ملافه ای دور ماه

    آه

    اجاقی در هیچ خانه ای روشن نیست

    گنجشک ها با آوازهای یخ زده

    در آشیانه هایشان مرد ه اند

    درخت های خمیده

    چمدان به دست

    در ایستگاه یخ زده اند

    قطار روی ریل مرده

    و اسب هایی

    که هیچ بخاری از آ نها بلند نمی شود

    یکی یکی

    رویاهای فریز شده مان را در می آوریم

    آتششان می زنیم

    شاید گرممان کنند

    کنار خاکسترشان یخ می بندیم