بی تنها

ت...

تیک تا کی؟

تیک تا کی؟

تیک تا کی؟

صدای ساعتی خسته

که به خودش بمب بسته


سلام بر حسین.27 رباعی پیوسته

سلام بر حسین


بیعت با عشق

27 رباعی پیوسته

 

1

احزاب و حنین و بدر من بودم و تو

شبهای بدون قدر من بودم و تو

من بودم و من بودم و تو بودی و تو

من بودم و تو چقدر من بودم و تو

 

2

من بودم و تو غدیر یادت رفته؟

بیعت کردیم امیر یادت رفته؟

اما دلمان گیر کسی دیگر بود

آن بیعت ناگزیر یادت رفته؟

 

3

دعوای سقیفه رفت زود از یادت

غوغای فدک نرفته بود از یادت؟

من بودم و تو چطور باید برود

میخ در و بازوی کبود از یادت؟

 

4

شیطان و من و تو باز هم هم دستیم

من بودم و تو به ظالمین پیوستیم

دست من و توست روی دست شیطان

من بودم و تو دست علی را بستیم

5

من بودم و تو تو عمروعاصی یا من؟

تو خطبه بخوان برای مردم تا من...

تنها تو خودت را برسان تا صفین

قرآن به سر ِ نیزه نمودن با من

 

6

آه از شب قدرمان چه تقدیر زدیم

آخر به چه جرات به صف شیر زدیم

آن شب شب قدر کوفه یادت مانده؟

بر فرق علی من و تو شمشیر زدیم

 

7

من بودم و تو تیر فراهم کردیم

سرنیزه و شمشیر فراهم کردیم

رفتیم به بازار بزرگ مکه

یک عالمه زنجیر فراهم کردیم

 

8

من بودم و تو چقدر می می خوردیم

سرمست شدیم غصه کی می خوردیم

در فکر امارت خراسان بودیم

هر شب نان گندم ری می خوردیم

 

9

من بودم و تو باز مباد از یادت...

چندی است که می رود زیاد از یادت

من بودم و تو نگو که نه! می ترسم

کم کم برود ابن زیاد از یادت

 

10

مسلم سر زد به کوفه یادت مانده؟

در در در زد به کوفه یادت مانده؟

از هر سو سنگ بود و تیر و نیزه

پر پر پر زد به کوفه یادت مانده؟

 

11

یک روز سیاه راه بستیم بر او

با خیل سپاه راه بستیم بر او

من من من من من تو تو تو تو تو

ما به چه گناه راه  بستیم بر او؟

 

12

یادت آمد خون خدا را من و تو...

یادت آمد که کربلا را من و تو...

یادت یادت یادت یادت آمد؟

یادت آمد که خیمه ها را من و تو..

13

اصغر که نشست تیر بر حنجر او

مانند کبوتری که بال و پر ِ او...

وقتی که به روی دست بابا جان داد

یک سو تنش اوفتاد و یک سو سرِ او

 

14

وقتی که تن ِ حسین را بر نیزه

شمشیر تبر تیر کمان سر نیزه

وقتی وقتی وقتی وقتی وقتی

وقتی که سر ِ حسین  بر سر نیزه...

 

15

من بودم و تو به نیزه سر را بردیم

من بودم و تو خون خدا را خوردیم

من بودم و تو خرابه و یک دختر

من بودم و تو که تشت را آوردیم

 

16

اشک و غربت خرابه و یک دختر

آه و حسرت خرابه و یک دختر

تشتی از زر میان آن یک خورشید

شام و ظلمت خرابه و یک دختر

17

من هستم و تو بیا به خود برگردیم

از هرچه که بود و هرچه شد برگردیم

تکبیر زنان به عشق الله ِ احد

شمشیر زنان سوی احد برگردیم

 

18

من هستم و تو ، غدیر ، بیعت با عشق

یک لحظه ی دلپذیر، بیعت با عشق

دستان خداست روی دستان نبی

دست من و تو ، امیر ، بیعت با عشق

 

19

من هستم و تو علی دگر تنها نیست

زهرای غریب و خون جگر تنها نیست

من هستم و تو به شام باید برویم

زینب دیگر در این سفر تنها نیست

 

20

یاران همه دارند کفن می پوشند

عطشانند و غرق بانگ نوشانونند

من هستم و تو مباد از اینجا برویم

هرچند چراغ ها همه خاموشند

 

21

فردا دریای خون به پا خواهد شد

هر جای جهان کرب و بلا خواهد شد

تیری به گلوی حرمله خواهد خورد

سر از تن شمر هم جدا خواهد شد

22

فردا اصغر نیز تاب خواهد آورد

خنده به لب رباب خواهد آورد

عباس برای کودکان تشنه

از شط فرات آب خواهد آورد

 

23

فردا همه گویند سپهدار آمد

سقای حرم سید و سالار آمد

در دشت خروش و ولوله می افتد

گویند ابالفضل علمدار آمد

 

24

فردا اکبر موذن میدان است

فردا روز ولادت باران است

فردا سر ِ شمر می رود بر نیزه

فردا جشن رهایی انسان است

 

25

فردا روز عشق و روز شادی است

فردا قاسم منتظر دامادی است

به شام کسی نمی رود از اینجا

فردا جشن تولد آزادی است

 

26

فردا زینب تاج سرش را دارد

نورچشمش برادرش را دارد

فردا همگی به خیمه بر می گردند

عباس و علی اکبرش را دارد

27

فردا دیگر رقیه بی بابا نیست

دیگر نعش پدر روی شن ها نیست

آتش نگرفته است دیگر خیمه

باپاهای برهنه در صحرا نیست


نوون دووس

نوون دووس

فرهاد شاهمراديان را بهترين شاعر معاصر كرد در گويش كردي جنوبي مي دانم.چند سال پيش توفيقي دست داد و تعدادي از دوبيتي هاي عاشقانه اش را ترجمه كردم.با عنوان (تو كنار آتشي من برف پارو مي كنم) كه بسيار مورد تئوجه قرار گرفت و تجديد چاپ شد.به تازگي نيز شعرهاي كوتاهش را ترجمه كرده ام(جيبم پراز ردپاست) كه در دست انتشار است و به زودي راجع به آن خواهم نوشت.

خوشبختانه بعد از سال ها انتظار مجموعه ي غزل هاي فرهاد منتشر شده.همراه با سي دي خوانش همين غزل ها.غزل هايي كه بهترين نمونه ي غزل كردي جنوبي هستند و از چنان زيبايي ، استواري و فخامتي برخوردارند كه خواننده و شنونده را به شگفتي و تحسين وادار مي كنند.فرهاد نه تنها غزل سراي توانايي است كه در  اكثرقالب هاي شعر كردي طبع آزمايي كرده و در همه ي آنها موفق بوده است.دوبيتي و مثنوي و شعر كوتاه سپيد وهايكو و...همه را به زيبايي و در اوج سروده.
فرهاد براي كرد زبانان گنجينه ايست و غنيمتي بسيار بزرگ كه متاسفانه و هزار متاسفانه قدر ش نمي نهيم و ارجش نمي گذاريم .

توصيه مي كنم هم زبانان و همشهريان ارجمندي كه دل در گرو ترويج زبان و ادبيات كردي دارند اين مجموعه ي بسيار ارزشمند را به ديگران معرفي كنند وديگران را هم در لذت خواندن و شنيدن آنها شريك كنيم

ده­ێ شه­وه جوورِ شه­وچراخ سه­ر وه ملم چه­مانگه

یان گوڵ سوو ده ئاسمان گیسِ خوه­ر ئاڕشانگه

هامه خه­وه­ر ده نامِ خاو گلێ خو­وِم گلێ خراو

وه­ختێ چه­مه­ێلێ چۊ شه­راو ته­نگ سه­رم چه­کانگه

باخِ وه­هاره سینگێ سینگ زرکِ زینگێ

زه­رده به­ێێ په­ل ئاخس­و سێوێ په­ل ئاوه­شانگه

وه­­ختێ دوعا ئڕا مِ که­ێ بریه­ێلێ ها ده نامِ یه­ک

وه­ختێ کِ دوژمینِ مِ دێ قنجگِ چه­م خه­فانگه

گڕگڕێ خوو دێگ ئه­و سه­رێ سه­روه­نه خوو سوس ئه­وکه­رێ

نه­وا منی بێگ ئه­و سه­رم قه­ێوه­نه تون جه­ڕانگه

بڕێ دۊه­تن وه مه­ێلمن کورپه که­ژاڵ­و له­ێلمن

هه­ر یه­کێ ژان وه یه­ێ فه­نێ ماڵ سێ که­س ڕمانگه

مینگه نووارِ دۊرێان ئازِ قولم ژه بن بڕی

سه­رده سه­راوِ هۊرێان مه­زگِ سه­رم ته­زانگه

سه­ر­ و مله­ێلِ به­رزێان زڵفِ ده له­رزه له­رزێان

شه­نه­ێ شه­ماڵه ته­رزێان باخ و به­رم رزانگه

ئه­مان ده نامێان که­سێ کِ گیسه­گه­ێ ڕه­سن وه­سێ

ده هه­ر ملێ ده هه­ر ده­سێ ده­سِ مِ ئه­و جه­ڕانگه

وه مِ نه­که­ی تو قه­ژمه­ری کِ ڕا چوه شێتِ خوه­ت که­ری؟

هنِ یه­سه کِ چۊ په­ری زامه­تێ وه­م ڕه­سانگه

ئه­و چه­مِ سه­رمه­سِ ڕه­شه ئه­و چه­مِ بێ­سورمه خوه­شه

ئاگرێ خس ده ئێ له­شه کِ دووزه­ق ئه­ڵ­کزانگه

مِ چۊ بزانم یه دڵه وه­ختێ دڵم هشکه ده خۊن؟

مِ چۊ بزانم یه سه­ره وه­ختێ سه­رم شێوانگه؟

دڵێ دێرم خوه­شێ بکه­ن به­ختێ دێرم ڕه­شێ بکه­ن

دێه­ر چوه دێرم به­شێ بکه­ن؟ کِ پۊتگه­م ته­کانگه
نگاره: ‏نوون دووس

فرهاد شاهمراديان را بهترين شاعر معاصر كرد در گويش كردي جنوبي مي دانم.چند سال پيش توفيقي دست داد و تعدادي از دوبيتي هاي عاشقانه اش را ترجمه كردم.با عنوان (تو كنار آتشي من برف پارو مي كنم) كه بسيار مورد تئوجه قرار گرفت و تجديد چاپ شد.به تازگي نيز شعرهاي كوتاهش را ترجمه كرده ام(جيبم پراز ردپاست) كه در دست انتشار است و به زودي راجع به آن خواهم نوشت.

خوشبختانه بعد از سال ها انتظار مجموعه ي غزل هاي فرهاد منتشر شده.همراه با سي دي خوانش همين غزل ها.غزل هايي كه بهترين نمونه ي غزل كردي جنوبي هستند و از چنان زيبايي ، استواري و فخامتي برخوردارند كه خواننده و شنونده را به شگفتي و تحسين وادار مي كنند.فرهاد نه تنها غزل سراي توانايي است كه در تمام اكثرقالب هاي شعر كردي طبع آزمايي كرده و در همه ي آنها موفق بوده است.دوبيتي و مثنوي و شعر كوتاه سپيد وهايكو و...همه را به زيبايي و در اوج سروده.
فرهاد براي كرد زبانان گنجينه ايست و غنيمتي بسيار بزرگ كه متاسفانه و هزار متاسفانه قدر ش نمي نهيم و ارجش نمي گذاريم .

توصيه مي كنم هم زبانان و همشهريان ارجمندي كه دل در گرو ترويج زبان و ادبيات كردي دارند اين مجموعه ي بسيار ارزشمند را به ديگران معرفي كنند وديگران را هم در لذت خواندن و شنيدن آنها شريك كنيم

ده­ێ شه­وه جوورِ شه­وچراخ سه­ر وه ملم چه­مانگه

یان گوڵ سوو ده ئاسمان گیسِ خوه­ر ئاڕشانگه

هامه خه­وه­ر ده نامِ خاو گلێ خو­وِم گلێ خراو

وه­ختێ چه­مه­ێلێ چۊ شه­راو ته­نگ سه­رم چه­کانگه

باخِ وه­هاره سینگێ سینگ زرکِ زینگێ

زه­رده به­ێێ په­ل ئاخس­و سێوێ په­ل ئاوه­شانگه

وه­­ختێ دوعا ئڕا مِ که­ێ بریه­ێلێ ها ده نامِ یه­ک

وه­ختێ کِ دوژمینِ مِ دێ قنجگِ چه­م خه­فانگه

گڕگڕێ خوو دێگ ئه­و سه­رێ سه­روه­نه خوو سوس ئه­وکه­رێ

نه­وا منی بێگ ئه­و سه­رم قه­ێوه­نه تون جه­ڕانگه

بڕێ دۊه­تن وه مه­ێلمن کورپه که­ژاڵ­و له­ێلمن

هه­ر یه­کێ ژان وه یه­ێ فه­نێ ماڵ سێ که­س ڕمانگه

مینگه نووارِ دۊرێان ئازِ قولم ژه بن بڕی

سه­رده سه­راوِ هۊرێان مه­زگِ سه­رم ته­زانگه

سه­ر­ و مله­ێلِ به­رزێان زڵفِ ده له­رزه له­رزێان

شه­نه­ێ شه­ماڵه ته­رزێان باخ و به­رم رزانگه

ئه­مان ده نامێان که­سێ کِ گیسه­گه­ێ ڕه­سن وه­سێ

ده هه­ر ملێ ده هه­ر ده­سێ ده­سِ مِ ئه­و جه­ڕانگه

وه مِ نه­که­ی تو قه­ژمه­ری کِ ڕا چوه شێتِ خوه­ت که­ری؟

هنِ یه­سه کِ چۊ په­ری زامه­تێ وه­م ڕه­سانگه

ئه­و چه­مِ سه­رمه­سِ ڕه­شه ئه­و چه­مِ بێ­سورمه خوه­شه

ئاگرێ خس ده ئێ له­شه کِ دووزه­ق ئه­ڵ­کزانگه

مِ چۊ بزانم یه دڵه وه­ختێ دڵم هشکه ده خۊن؟

مِ چۊ بزانم یه سه­ره وه­ختێ سه­رم شێوانگه؟

دڵێ دێرم خوه­شێ بکه­ن به­ختێ دێرم ڕه­شێ بکه­ن

دێه­ر چوه دێرم به­شێ بکه­ن؟ کِ پۊتگه­م ته­کانگه‏

بی تنها

از مجموعه ( بی تنها)


کمد لباس هایم را باز می کنم

پوست ها

پوستین هایم را نگاه می کنم

چقدر پوست عوض کرده ام این سال ها

چقدر پوست دریده ام

چقدر پوستین دوخته ام

در این پوست معلمم

کهنه شده ورنگ و رو رفته است

در این پوست شاعرم

به تنم زار می زند

خیلی وقت است نپوشیده امش

پوست کارگری ام هم پاره شده

پوست های زیادی دارم

پوستین های زیادی

چند دست پوست بره دارم

آنها را با دست خودم کنده ام

چقدر پوست گرگ

پوست گرگی هایم از همه شیک ترند

در طرح ها و رنگ های مختلف

خاکستری اش حرف ندارد

خیلی به من می آید

مخصوص قرارهای عاشقانه است

مال وقتی که به دیدار تو می آیم

در این پوست نمی گنجم